جمن
با هم رفته بودیم پارک فراز پایین خونه. احسان تعریف کرده بود که توی آلمان بچه ها توی پارک بدون کفش بازی می کنن و وقتی منم فکر کردم دیدم که کار خیلی خوبیه. شارژ یونی و آرامشی که تماس مستقیم بدن با زمین در آدم ایجاد می کنه. منم کفشای پسرمو درآوردم و روی چمنا با هم توپ بازی می کردیم. من و بابا توپ می انداختیم و سبحان می رفت میاورد و برای ما پرتاب می کرد. خلاصه کلی با هم بازی کردیم و 11.30 شب به زور راضی شد برگردیم خونه. وقتی داشتیم برمیگشتیم مدام می پرسید چیه و منم می گفتم:"چمن" تقریبا به انتهای پارک که رسیدیم خودش گفت:"چمن"!